کنجکاوی
دستهای منو موقع شیر خوردن می گیری و باهاشون بازی می کنی محکم محکم جوری که بهم بفهمونی مامانی جون یه وقت خوابم برد منو تنها نذاری!!! عزیزکم من تنهات نمی ذارم تا آخرین لحظه که نفس می کشم در کنارت خواهم ماند. دستهای کوچکت برایم عزیز هستند. خیلی به اطرافت توجه می کنی و هیچ چیز از نظر کنجکاوانه ات دور نمی مونه. دوست داری از همه چی سر در بیاری و من همیشه برات همه چیزو توضیح می دم که بیشتر درک کنی.. برای خودم: تصمیم گرفته بودم بعد از کلاسهای دانشگاه برم آرایشگری یاد بگیرم این یکی از آرزوهام بوده و هست ولی همیشه بنا به دلالیلی نمی تونم بهش برسم. این دفعه هم باز تا توی آموزشگاه رفتم و مدارک و شهریه رو هم پرسیدم ولی باز نشد...
نویسنده :
گلی جون
9:55